خام بدم پخته شدم سوختم
خیلی ساله که این مصرع یا عبارت یا هر چی ذهنم رو درگیر کرده.
خیلی بهش فکر میکردم.خام بودن و بعد پخته شدن و بعد سوختن رو.و جالب اینجاست
هیچوقت به قسمت خام بودنش فکر نمیکردم.همیشه فکر میکردم پختم و سوختم!
سه بار در این ۳۵ سال به این نتیجه رسیده بودم که پخته شدم و بعش سوختم!
و باز میدیدم که خامم و باید پخته بشم!
آخرین بار توی ۳۰ سالگی فکر کردم سوختم و دیگه چیزی بهم اضافه نمیشه و همه چیز
رو تجربه کردم ولی الان باز میبینم هی دارم تغییر میکنم.عقایدم و جهان بینیم هی داره
عوض میشه و هی دارم پخته میشم.تا همین امروز زندگی ۳ ۴ تا درس خوب بهم داده
درسهایی که به قیمت ۳۵ سال زندگی کردن و قضاوت کردن دیگران برام حاصل شده
ولی مطمئنم بازم درس بهم خواهد داد.هنوزم خامم هنوزم با گذشت ۳۵ سال و این همه
بالا پایین نه پخته شدم نه سوختم.زندگی بالا و پایین داره و معلوم نیست لحظه ی بعد
چه اتفاقی قراره بیفته و ریتم زندگی رو چجوری میخواد تنظیم کنه.
امیدوارم زمان زیادی پخته بمونم و دیر بسوزم!
پخته ,سوختم ,فکر ,زندگی ,خام ,شدم ,پخته شدم ,۳۵ سال ,فکر میکردم ,خام بدم ,سوختم و
درباره این سایت